این خیلی وقاهت میخواهد
این خیلی وقاحت می خواهد!
.....اول وسط حسینیه بودم که بعد از سینه زنی و عزاداری رفتم جلو و به علت کمبود جا برای خواندن نماز، محافظان مجبور شدند چند نفر را نزدیک ردیف مسئولان راه بدهند که شکر خدا یکی از آنها هم من بودم.
وقتی دیدم فاصلهام با ولی امرمسلمین جهان فقط چند قدم بیشتر نیست، منی که تا همین چند لحظه قبل فقط و فقط آرزوم این بود که جزء کسانی باشم که وارد حسینیه شدهاند، الان دارم در نزدیکترین مکان موجود به ایشان اقتدا میکنم و باورم نمیشد.
برای منی که توی حرم حضرت زینب نماز خواندم, توی حرم بی بی رقیه نماز خواندم, توی سامرا و کاظمین نماز خوندم, توی نجف اشرف نماز خوندم، حرم حضرت ارباب اباعبدالله نماز خوندم، توی حرم سلطان علی ابن موسی الرضا نمازخوندم، ولی این نمازم یه حال دیگری داشت.
وقتی نمازم را با حالت بغض و گریه خواندم, وقتی حضرت آقا رو از نزدیک دیدم گریه امانم را برید. شاید بهترین فرصت زندگیمو برای دیدن مردی که روزی آرزوم بود از چند متری ایشون رو ببینم ، الان در چند قدمی ایشون قرار گرفته بودم و داشتم نماز میخوندم و داشتم به ولی امرم به ولی فقیهم اقتدا میکردم.
میگن اگه 2 رکعت نمازت قبول باشه اون دنیا دیگه ازت حساب و کتاب نمیکنند، شاید آن دو رکعت من همین نمازی باشد که پشت سر اقا خواندم.
به قول حاج آقا پناهیان که میگه خدا نماز با عشق نمیخواد، نماز با ادب میخواد و من از وقتی به سن تکلیف رسیدم سعی کردم نمازهایم را با ادب بخوانم.
خیلی سعی کردم نمازهایم با ادب باشد، ولی مطمئنم نشده،
ولی نمازی که پشت سر اقا خواندم خیالم راحت است که "هم با عشق بود و هم با ادب".
نمازی که تا آخر عمرم یادم نخواهد رفت.
دلنوشته ی "آقا نماز پشت سرت حال دگری داشت"
از رضا کاشنده در وبلاگ خود "ولایت فقیه"
(تیتر لینک، قسمتی از جمله ی حضرت آقا در تصویر است!)
- ۹۳/۱۱/۲۹